دستان سیستان
مهدی بزی الری
 
 

پیشینه تاریخی سیستان سیستان در آئین زردشتی از مقام و مرتبه بالایی برخوردار است . دریاچه فرزدان که همان دریاچه هامون است در سیستان واقع شده و یشتاسپ ( گشتاسپ ) پسر لهراسب پادشاه کیانی که مطابق شاهنامه و اساطیر ایران ، زردشت در زمان او ظهور کرد ، در کنار دریاچه هامون برای آناهیتا نذر کرد . هامو همان دریاچه ای است که مطابق آئین زردشتیان سه موعود زردشتیان در کنار آن زاده می شوند .

[تصویر:  hamun.jpg]

درزامیاد پشت آمده که سیستان وطن کیانیان است . در آنجا آمده است که << فرکیانی کسی راست که در سرزمینی که در آنجا دریای کیانسه ( هامون ) واقع است شهریاری دارد ، دریایی که رود هلمند در آن فرو می ریزد . >>آورده اند که نطفه زردشت ، پیامبر آئین زردشت، توسط یکی از ایزدان به ایزد آب ( ناهید ) سپرده شد تا دراین دریاچه حفظ شود و درهزاره های سه گانه پایان جهان ، از آنها موعدان زردشتی به وجود آیند . آنچه ذکر شد به واقع بخشی از سوابق اساطیری سیستان بود که می تواند به تعبیری سوابق تاریخی نیز منظور شود .
دین زردشتی نخست در این ناحیه تبلیغ شد و پیروانی مانند سین پیدا کرد که همراه با برز مهر بغان نسک، اوستا را تدوین کرد و پس از حمله اسکندر ، اوستا سینه به سینه فقط در این ناحیه حفظ شد . وجود آتشگاههای مهم سیستان که در زمان پارتیان ( کوه خواجه )و ساسانیان ( کرکوی ) از اهمیت بسیار برخوردار بوده اند ، باز نیز از اهمیت تاریخی و مذهبی سیستان در گذشته باستان ایران نشان دارد .



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:پیشینه تاریخی سیستان, سیستان ,زابل, :: 8:20 :: توسط : مهدی بزی الری

دارالولایه , بزرگترین افتخار سیستانیان

ایمان راسخ , یکتا پرستی و عشق و ارادت به ائمه اطهار در وجود این مردم چشمه ای است که هرگز نخواهید خشکید , به گونه ای که بنا به باور بیشتر صاحبان اندیشه و قلم , آن چه بزرگترین افتخار مردم سیستان به شمار می آید و هرگز مورخان نتوانسته اند آن را نادیده انگارند و طبری, یعقوبی,ابن ثیر و سیوطی نیز آن را به اختصار یا به شرح به نگارش در آورده اند ماجرای عدم ناسزاگویی و لعن امیرالمومنین علی (ع) که به دستور بنی امیه رایج شده بود ,می باشد.

یاقوت حموی ادیب و مورخ اسلامی سده ششم هجری در کتاب مشهور معجم البلدان چنین آورده است:
(( از همه بالاتر و والاتر اینکه آنگاه که برتمام منابر شرق و غرب دنیای اسلام به امر بنی امیه علی بن ابیطالب (ع) را لعن می گفتند در سیستان این امر انجام نشد و مردم سیستان براین دستور بنی امیه گردن ننهادند تا آنکه طی عهد نامه ای از حکام بنی امیه تعهد گرفتند که بر منبر سیستان هیچ کس نباید لعن شود و چه افتخاری بر این مردم برتر از این است ,در حالی که علی بن ابیطالب (ع) برادر رسول خدا (ص) حتی بر منابر مکه و مدینه و در حرمین شرفین لعن می شدند اینان از انجام این عمل ننگین امتناع کردند))(1)

حاج زین العابدین شیروانی در کتاب حدائق السیاحه آورده است:
(( آفرین و هزار آفرین بر اهل سیستان که سب علی (ع) نکرد و لعنت بر عرب بدوی که زبان لایق بریدن را به چنین امری قبیح گشودند))(2)

در همین راستا در کتاب بستان السیاحه می نویسد:
(( مردم سیستان همگی شیعه امامیه اند و فارسی زبان و به فقرا و غرباء مهربانند و شجاع و دلیر و در مراتب حمیت و غیرت بی نظیرند و در زمان بنی امیه هرگز سب و لعن علی (ع) نکردند.(3)

1- حموی یاقوت. معجم البلدان
2- شیروانی,حاج زین العابدین, حدائق السیاحه
3- شیروانی,حاج زین العابدین, حدائق السیاحه


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:دارالولایه, سیستان,زابل, :: 12:36 :: توسط : مهدی بزی الری

توتن قايقي است ساخته دست صيادان ودامداران كه جهت امورات صيد وصيادي ودامداري ، حمل بار و... در گذشته هامون مورد استنفاده قرار مي گرفت .
توتن از گياه توت كه در درياچه هامون به وفور يافت مي شد ساخته ميشد به طريقي كه ابتدا توت ها را بريده ، خشك ميكردند وسپس توتن از آن مي ساختند . توتها به جهت عدم نفوذ ناپذيري آب وسبكي موادي لازم در ساخت توتن بشمار مي رفت .
توتنها در دونوع 3 بليمه و5 بليمه ساخته مي شد كه هريك كاربردي مجزا داشت توتنهاي سه بليمه اي براي اموراتي جهت تردد در درياچه ، شكار وتوننهاي 5 بليمه اي جهت حمل ني ، احشام وغيره مورد استفاده قرار مي گرفت . توتنها از قسمتهاي متفاوتي شكل مي گرفت كه ذيلا" به تشريح ونحوه ساخت آن اشاره خواهم كرد . ودر عكس نيز شماره گذاري گرديده است .


[تصویر:  file.php?id=425]

http://www.iranstb.com/forum/download/file.php?id=427

1- بَليمَه
2- چِيلَك
3- چَنگَك
4- ناوَكَ

بليمه : يكي از قسمتهاي اصلي ساخت توتن است كه به طول 3 الي 5 متر تهيه مي شود . به طوري كه از ابتدا مقداري توت را قرار داده وسپس به مراتب در فاصله 20 تا 30 سانتي متر تعدادي ديگر اضافه مي شود ودر وسط به تعادل رسيده ودر ادامه از انتها نيز به همان ميزان كم مي شود . دليل اين كار هم آن است كه از قسمت جلو وعقب بليمه ها باريك شود ودر هنگام به هم متصل كردن بليمه ها توتن به منظور نفوذ بهتر در نيزارها باريك وقابل نفوذ باشد . سپس بانخهاي كه چيلك نام دارد واز بهم تابيدن همين توتها تهيه مي شود در فاصله هاي نيم متر محكم بسته مي شود .
روش بستن نيز بدان گونه بود كه دو نفر در روبروي هم قرار مي گرفتند وضمن اينكه چيلكها را محكم مي كشيدن يك پاه را به بليمه چسبانده و با قسمت بيروني كف پا در محل قرار گرفتن چيلك ضربه مي زدند تا توتها خرد وطناب محكم تر بسته شود . به همين طريق اينكار از ابتدا تا انتها ادامه مي يافت .
لازم به ذكر است هرچه قدر كه اين چيلكها محكم تر بسته شود باعث دوام بيشتر توتن شده واز هم پاشيدگي آن بر اثر برخورد با آب جلوگيري مي كند .


چيلك : تعدادي از توتها كه جوان تر هستند وباريك مدتي در آب خيس شده تا حالت انعطاف پذيري بخود بگيرد وسپس به هم تابيده مي شود وجهت دراز تر شدن چيلك در فاصله هاي منظم تعدادي توت در لابه لاي چيلك قرار مي گرفت به طوري كه طول يه چيلك به 50 متر هم مي رسيد . چيلكها اگر خوب به هم تابيده شوند بسيار محكم هستند . وجهت كشيدن بارهاي سنگين نيز از آن استفاده مي شده است .
چيلكها در اندازه هاي متفاوت جهت ساخت بليمه وهمچنين ساخت توتن كه بليمه ها به هم وصل مي گرديدند تهيه مي شد .

چنگك :

چنگكها به همان شكل وشمايل بليمه هاست اما از نوع كوچك وباريك آن كه پس از تهيه بصورت مجزا در دوطرف توتن از قسمت بالا متصل ميگردد . كاربرد اصلي چنگكها همانگونه كه از اسم آن پيداست در نگهداري وحفظ تعادل براي سرنشينان استفاده ميشود .

وجود چنگكها باعث ميشود تا سرنشينان توتنها كه شبها را در درياچه سپري ميكردند راحتتر بوده واز غلطيدن وافتادن در آب جلوگيري ميكرد . همچنين قرار گرفتن اسباب واثاثيه نيز دليل ديگري بر ضرورت وجود آنها ميباشد .
لازم به ذكر است در توتنهاي كه جهت حمل ني وساير موارد استفاده مي شد وجود
چنگكها
ضرورت چنداني نداشته واز طرفي از وزن توتن هم كاسته مي شد

در گذشته اکثر صیادان وقتی که برای صید به نقاط دور دریاچه می رفتند هنگامی که قصد روشن کردن آتش را داشتند مقداری از گِل کف دریاچه به وسیله پچو برمی داشتند وقسمت عقب توتن می مالیدند وروی آن آتش روشن می کردند
عمر مفید یک توتن یک سال می باشد باتوجه به اینکه مواد تشکیل دهنده توتن که به زبان محلی (توت) تلفظ می شود قابل تجزیه می باشدوبه مرور زمان خیس می کشد واز هم می پاشد


انواع توتن

توتن شکاری :این نوع توتن فقط جهت شکار بسته می شود واز دوبلیمه تشکیل می شد وقسمت جلوی آن مقداری بالاتر از نوع معمولی آن که در تصویر بالا می بینید بسته می شود
توتن معمولی :این نوع توتن جهت حمل چند نفر بسته می شود واز سه بلیمه تشکیل می شد ومعمولا برای حمل خانواده در مواقعی که برای پوست کندن خولک به کشور افغانستان می رفتند کاربرد داشت وبیشترین نوع توتن های ساخته شده از همین نوع می باشد
توتن باری : این نوع توتن جهت بارکشی و مسافرکشی بسته می شدواز چندین بلیمه تشکیل می شد عرض این نوع توتن 1/5متر تجاوز نمی کندوبیشتر کاربردآن جهت حمل نی بوده است وطایفه های (پودینه، سرگزی ،سارانی،بزی ........بیشتر از این نوع توتن با توجه به اینکه شغل اکثر این بزرگواران دامپروری می باشد استفاده می شد
به امید روزی که دوباره هامون احیای شود وشاهد آبادانی سیستان باشیم


ارسال شده در تاریخ : شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:توتن, سیستان,زابل,هامون,توتن شکاری, :: 11:19 :: توسط : مهدی بزی الری

 

در چوب بازی عده ای از افراد با تشکیل دایره و همراهی نوای دهل و ساز به حرکت درآمده و با کوبیدن چوب های کوتاهی که در دست دارند در یک حرکت دوار به چرخش درمی آیند. چوب به عنوان یکی از عناصر موجود در این رقص به شدت معنایی نمادین دارد. در این جا چوب وسیله ای برای به ظهور رساندن احساس شادی ست. از سوی دیگر چوب به عنوان یکی از اولین سلاح های مورد استفاده بشر شناخته می شود و از دیرباز یکی از اولین وسایل دفاعی انسانه بوده است. چوب به عنوان یک سلاح در زندگی گذشته مورد استفاده قرار می گرفته و از همین روست که می گوییم چوب بازی نمادی است از جنگ و صلح، نمادی از شادی و دفاع. چوب بازی به عنوان میراث به جا مانده از زندگی گذشته، در دورانی نه چندان دور دارای کارکردی دوگانه بود. از یک سو فرصتی برای ابراز شادی در صلح و از سوی دیگر تمرینی برای آمادگی دفاعی. هنوز که هنوز است در میان مردم سیستان هنر استفاده از چوب به عنوان یک وسیله دفاعی مهارتی ستودنی به حساب می آید.

در زندگی اجتماعی بشر رقص همراه است با شدیدترین بروز و ظهور احساسات و شورها. چوب بازی به عنوان نوعی رقص ادراکات مشترک رقصندگان را از معنای زندگی و چیستی فرهنگی شان با شدیدترین احساسات و شورها به نمایش در می آورد در چوب بازی نوازندگان ( نوازنده دهل و ساز سرنا ) در مرکز دایره قرار گرفته و افراد در گرداگرد آنها. صدای ساز و ریتم و سرعت آن، کنترل کننده ی رفتار عاملان رقص است و تو گویی همه آنها بر مدار نوازندگان و نوای سحرآمیز ساز آنها می چرخند و با نیروی جاذبه آنها این حرکت دوار ادامه دارد. نوع انجام رقص چوب بازی که رقصی جمعی است و هماهنگی رفتاری کنشگران را می طلبد، دلالت بر پیوستگی زندگی اجتماعی کنشگران آن دارد. زندگی اجتماعی که در آن به هم پیوستگی اجتماعی امری حیاتی است. نحوه اجرای رقص چوب بازی مستلزم ادراکات مشترک عاملان رقص، نوازندگان، نواها و ابزار مورد استفاده است. چگونگی کنش و واکنش رقصندگان نسبت به هم، عکس العمل آنها نسبت به نوازندگان، چگونگی واکنش در مقابل نواها و سرعت و ریتم آنها همگی در سطحی وسیع از درک مشترک همه عاملان نشأت می گیرد. آنچنانکه گفتیم زبان رقص زبان نشانه و نماد است زبانی که اغلب به وسیله اشکال و علائم بصری و صدا و آوای موسیقی و آواز سخن می گوید. همه این نمادها در چوب بازی وجود دارد. به عنوان مثال در زمانی که ریتم و نوای ساز به بالاترین سطح سرعت می رسد و نوازنده رقصندگان را به بالاترین سطح شورانگیزی می رساند، نوازنده سرنا با حذف صدای سرنا از زمینه اجازه می دهد صدای دهل به تنهایی به گوش برسد و در این هنگام نوازنده دهل با ضرباتی نرم و آرام رقصندگان را به خلسه ای فرو می برد و در این جا تنها صدای ضربات چوب بر یکدیگر به گوش می رسد و فریاد بلند رقصندگان که نشانه ای از اوج شور و شادی است. اگر چه چوب بازی به عنوان یک رقص سنت سیستانی ها است اما هر ناظری می تواند در آن موقعیت و زمینه این نمادها و نشانه ها را درک کند و به معنایی مشترک با سایرین برسد.

چوب بازی به عنوان بخشی از فرهنگ مردم سیستان به دنبال بازآفرینی و بازنمایی شیوه زیست فرهنگی سیستانیان است و فرهنگ مردم سیستان را در زبانی نمادین، هنرمندانه و زیبایی شناسانه با بالاترین سطح از انرژی و احساسات به ظهور می رساند. چوب بازی همانند دیگر گونه های رقص فولکلوریک در برابر معضلات و گره های زندگی پیام صلح و شادی، همبستگی، پیوند و انسانی تر زیستن را می دهد.


ارسال شده در تاریخ : شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:چوب بازی,سیستان,جوب بازی سیستان,نماد صلح و جنگ, :: 8:39 :: توسط : مهدی بزی الری

سیستانیهای عزیز چرا گروهی اصرار دارند به جای سیستان بزرگ وکهن از اسامی دیگری استفاده کنند؟!

 سیستان یکی از مناطق جغرافیایی و تمدنی شاهنامه است که در اطراف دریاچه هامون تا حدودی زابل فعلی در ایران، جنوب افغانستان و بخش از پاکستان در مجاورت این منطقه را در برمی گیرد.

 احتمال دارد که تپه‌های باستانی شهر سوخته مرکز این ایالت بوده‌است. زابلستان در آن دوره تاریخی یکی از بهترین زیستگاه‌های طبیعی بوده‌است که بدلیل آب فراوان و پوشش گیاهی خوب و رودخانه و دریاچه هامون از تمدن درخشانی برخوردار بوده‌است تغییر آب و هوا و تغییر مسیر رودخانه و شاید زلزله و یا بیماری موجب انقراض این تمدن شده‌است.

 زابلستان از قسمت جنوبی کوه هندوکش در افغانستان آغاز و تا سیستان فعلی امتداد داشته‌است و مرکز زابلستان استان غزنی و زابل  است و بنا به سند تاریخ بیهقی سلطان محمود غزنوی در سرزمین زابلستان آمد و خود را محمود زاولی لقب می‌داد و به سبب ترحمی که پدرش بربچه آهو در بلخ و بخارا کرده بود خداوند وعد سرزمین زابلستان را در خواب به وی داد. بدین دلیل سلطان محمود در غزنی آمد و نکته نهایی اینکه بخش وسیعی از سیستان تاریخی در خاک فعلی افغانستان واقع شده‌است.

سیستان:زابلستان، درقدیم علاوه برسیستان وبخش هایی ازکرمان وخراسان ایران به بخش وسیعی از جنوب و مرکزسرزمین کنونی افغانستان نیز اطلاق می شده است. در{مجمل التواریخ والقـصص}آمده است که اصولاً رستم زال ؛ پادشاه اسطوره شاهنامه، لقب پادشاهان غوربوده است.

 حاکمان ولایات اطراف آن یعنی غرجستان که شارلقب داشته اند وحاکمان بامیان که پیشین خوانده می شده اند ، همه توسط رستم زال یعنی پادشاه غورتعیین می شدند چراکه تما می این مناطق در مجموع زابلستان(سیستان) نام داشته وحاکم اصلی آن رستم زال بوده
است. (صفحه422)



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:زابلستان سیستان,زابل,سیستان در تاریخ, :: 9:3 :: توسط : مهدی بزی الری

لباس سیستانی

نحوه بستن لنگوته


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:لباس مردان سیستانی ,سیستان,زابل, :: 10:21 :: توسط : مهدی بزی الری

لنگ: پارچه اي است به طول 3 متر و عرض حدود 1/5 متر که دور گردن و شانه آويخته مي شود. آن را از پارچ ه هاي نخي ساده و گلدار تهيه مي کنند . جوانان بيشتر از لنگ هاي الوان استفاده مي کنند، در جشن ها و مراس م عروسي لنگ سفيد کاربرد بيشتري دارد. از لنگ علاوه بر به دوش انداختن و آويختن به دور گردن استفاده هاي ديگري هم به عمل مي آوردند مثلاً براي خشک کردن بدن و سر و صورت، بعد از استحمام و وضو گرفتن به هنگام نمازخواندن آن را بر روي سر نهاده يا به زير پا مي انداختند و گاه آن را به دور کمر مي بستند و به عنوان کيسه از يک گوشه آن براي محل بذر و کاشتن در زمين زراعتي استفاده مي کردند. به هنگام خريد و آوردن جنس به منزل از مزرعه لنگ را به عنوان دستمال به کار مي بردند. / پتو: پارچه اي است پشمي که حدود 1/5 متر پهنا و دو متر طو ل دارد . آن را به دور کمر و گردن و شانه مي اندازند. در حقيقت وسيله اي است گرم کننده که در زمستان جاي لنگ را مي گيرد. اين شال را به گونه اي دور گردن و سر و صورت مي پيچند که فقط چشم و بيني از ميان آن نمايان است . سيستاني ها معمولاً شال کمر نم ي بندند و شال سر ر ا به کمر مي بندند. شال را در رنگ هاي مختلف تهيه مي کنند و به اين شال در منطقه سيستان پتو اطلاق مي شود. اين شال را از جنس نمد درست مي کنند و علاوه بر به دوش انداختن مانند لنگ هم از آن استفاده مي کنند.

پالتوي نمدي : دامداران و کشاورزان از بالا پوش نمدي اي اس تفاده مي کردند که يقه آن مثلثي شکل و آستين آن بلند و قد آن تا زير زانو يا بالاي زانو مي رسيد.

کفش: کفش هاي متعددي در سيستان وجود دارد که سيستاني ها معمولاً از انواع کفشهاي زير استفاده مي کردند:
چپت: بيشتر افراد تهي دست همانند چوپانان از آن استفاده مي کردند؛ تخت آن از لاستيک اتومبيل تهيه مي شد و در پشت پا گره مي خورد، مشابه کفش هاي تابستاني امروزي بود که در اصطلاح محلي به آن چپلي مي گفتند.

کتوک : نوع ديگري از کف ش که ضعيفان و ته ي دستان آن را به پا مي کردند. تخت آن از چوب و داراي دو حفره بود که بند از آن عبور مي کرد و در پشت پا بسته مي شد.

نيم بوت : کفشي است که ساق پا را مي پوشاند و مردم غني و ثروتمند از آن استفاده مي کردند.

کفش چرمي: کفشي است که چرم آن از قائنات مي آمد و مخصوص خوانين بود.
پاپيچ: نوعي نو ار پهن که طول آن 1 متر و عرض آن 15 تا 25 سانتي متر مي باشد . دامداران و روستاييان آن را در زمستان به دور پاي خود مي پيچند، جنس آن از پشم گوسفند است و در بعضي نقاط به آن بند مي گويند.

جوراب: پاپوشي است که در فصل زمستان از آن استفاده مي کنند و دو نوع است:
الف: جوراب پشمي که از پشم گوسفند به صورت ساده يا رنگي مي بافند . معمولاً از رنگ هاي قرمز، سياه و سفيد استفاده مي کنند.
ب: جوراب نمدي که از نمد بافته مي شود.

جوتي: کفش ضخيم از جنس چرم که به وسيله رشته هاي چرم يا نخ تهيه مي شود.

پوتين: کفش بزمي و رزمي مردان سيستا ن بود که به هنگام سفر به پا مي کردند و اين کفش مخصوص افراد مرفه جامعه بود.

دستکش: چوپانان دستکش پشمي و اغلب سفيد رنگ و ثروتمندان دستکش چرمي به دست مي کردند که در مقابل سرما مقاومت داشت و در ظرافت و زيبايي بي همتا بود . دستکش ديگري هم در اين منطقه رواج داشت که در دروي گندم به دست مي کردند و از پوست گوسفند تهيه مي شد و کف دست را مي پوشاند.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:لباس مردان سیستانی ,سیستان,زابل, :: 10:12 :: توسط : مهدی بزی الری

جوقه:

نوعی کت که به علت دوام و هزینه بسیار بالا آن را تا چند نسل به تن می کردند.این کت امروزه مشابه ژاکت هایی است که مردان مورد استفاده قرار می دهند و از پشم رنگ خورده بافته می شد.

ستوه:

کتی شبیه کت های نظامی با رنگ کرم شتری و پشمی بود،یقه انگلیسی داشت که افراد مرفه بر روی این کت کمربندی از تار طلا می بستند که به کمر تار طلا شهرت داشت و از کمر آن خنجری آویزان می کردند یا از کمربند شونه کش که به شکل مایل است بر روی کت می بستند.مردان سیستان از ستره پشمی که از پشم شتر بافته می شد،در هنگام سرما استفاده می کردند.

قبا:

تن پوش مردانه بلندی که در زمستان می پوشیدند،یقه آن گرد و بدون برگردان بود و معمولا لبه بلندی داشت و با سنجاق تزئینی باز و بسته می شد و جلو سینه  و سرآستین را برای زیبایی بیشتر یراق دوزی می کردند.قسمت جلو باز بود و با دکمه باز و بسته می شد،آستین های ساده و گشادی داشت و در طرفین آن در پهلوها جیبی تعبیه شده بود،معمولا دو چاک در پهلوها و یک چاک در وسط پشت قبا گذاشته می شد و رنگ آن معمولا بور و سیاه بود و قد قبا تا زانو می رسید.این لباس مخصوص افراد بسیار مرفه سیستان بود.

سیستان

کلاه:

در سیستان از همان دوران کودکی کلاه بر سر می گذاشتند و آن را در زمستان و تابستان مورد استفاده قرار می دادند.به طور کلی مردان هرگز سر برهنه ظاهر نمی شدند و کلاهی از پشم یا کورک بر سر می نهادند کلاهی که مردان در خانه به هنگام استراحت می پوشیدند عرقچین نام داشت که از جنس پارچه نخی بود و کناره های آن با نخ ابریشمی دست دوزی می شد.مردان سیستان از چند نوع کلاه استفاده می کردند:

۱-کلاه پشمی:این کلاه را در صحرا بر سر می کنند و جنس آن از پشم گوسفند است.

۲-کلاه قوس:این کلاه را مردان مسن در جشن ها و مراسم در زیر لنگ بر سر می کردند.

۳-کلاه سیمی:این کلاه از افغانستان وارد شده است و از نخ های طلائی و نقره ای بافته می شود.

۴-کلاه پوستی:از اسم آن پیداست که پوستی بوده و از کشور پاکستان وارد می شود.افراد مرفه مخصوصا دامادها آن را بر سر می گذارند.

۵-کلاه نمدی:این کلاه میان چوپانان متداول است،جنس آن از نمد و مخصوص مناطق سردسیر است.

۶-لنگته:مردان سیستان برای پوشش سر خود از سربندی به نام لنگته استفاده می کنند.این سربند مشابه عمامه است اما به شکل عمامه روحانیون آن را به سر نمی پیجند بلکه یک سر آن را لای سربند و سر دیگر آن را رها می کنند.طول آن از ۱۰ تا ۵/۱۱ متر می رسد و عرض آن بین ۵/۱ متر است.جنس آن از ململ یا پارچه های نازک خارجی است.سربند آنها بیشتر سفید یا خاکستری است،سادات مشکی بر سر می کنند.سیستانی ها از رنگ قرمز استفاده نمی کنند.

۷-عرق چین:کلاه دست بافی است که معمولا سفید بوده و آنرا زیر لنگته بر سر می کنند


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:لباس مردان سیستانی ,سیستان,زابل, :: 10:10 :: توسط : مهدی بزی الری

پیراهن چل تریز:پیراهن گشاد و پرچینی که قد آن تا میان ساق پا می رسد،آستین آن از دو تکه و یک مرغک تشکیل می شود و مچ دار است و برای گشادی دامن آن از ترکهای راسته و گود استفاده می کنند.برای دوخت این لباس ۸ تا ۱۰ متر پارچه نیاز است و اغلب به رنگ سفید می باشد.این پیراهن از ۴۰ تکه تشکیل می شود،دور سجاف و سرمچ آن را با نخ سیاه،سیاه دوزی می کنند و روی آن کمربند شانه کش می بندند.

پیراهن برچاک:پیراهنی بلند و گشاد تا پائین زانو که در قسمت پائین دامن گشادتر است با آستین بلند و گشاد و بدون سردست که دو طرف دامن،پیراهن چاکدار است و به آن برچاک می گویند.یقه گرد دارد که چاک گریبان آن بر روی شانه چپ به وسیله دکمه بسته می شود.

شلوار:شلوار پرچینی که لیفه ای برگردان دارد،از دو ساق و یک میان ساق فراخ تشکیل شده است،شلوار به وسیله بندهای بومی که توسط خود مردم منطقه بافته می شود بر روی بدن استوار می گردد.برای دوخت آن ۶تا ۸ متر پارچه نیازمند است.

پیراهن معمول:این پیراهن از گذشته تا کنون دستخش تغییر و تحول گشته و از گشادی شلوار آن کاسته شده است.پیراهن مردان سیستانی در گذشته راسته و گشاد و جادار دوخته می شد،در جلو فاقد سجاف و از سرشانه شکافی مورب تا زیر سینه داشت که به وسیله دکمه ای روی شانه بسته می شد.روی آن با ابریشم سفید خامه دوزی می شد،آستین گشاد و پرچین و مچ دار داشت و قد آن تا زیر زانو می رسید.جیب چهارگوش در پهلوها داشت.به مرور زمان از گشادی آستین آن کاسته شد و به شکل راسته با مچ درآمد.در جلو سجاف با یقه یا بدون یقه و قد آن تا زانو در در دو طرف پهلو دارای چاک و جیب چهارگوش می باشد.

جلیقه یا باسکَت:نیم تنه ای که در اصطلاح محلی به آن باسکت می گویند.سابقا جلیقه را از نمد و گاه ابریشم تهیه می کردند،مردم سیستان به پوشیدن باسکت علاقمند هستند.در گذشته جلیقه جلو بسته متداول بود که از سمت سرشانه جلو بسته توسط کمربند یا تسمه باز و بسته می شد و در حال حاضر جلو باز یقه هفت گلابی و دارای دو جیب مغزی دار در بالا پائین است.رنگ آن اغلب مشکی بود.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:لباس مردان سیستانی ,سیستان,زابل, :: 10:8 :: توسط : مهدی بزی الری

زمينه‌ي جغرافيايي تاريخ
 

جغرافیای سیستان

سيستان بخشي از فلّات بزرگ ايران است كه در منتها اليه جنوب شرقي اين فلات واقع شده است؛ از لحاظ سياسي سيستان ميان افغانستان، پاكستان و ايران تقسيم شده است،‌بخش بزرگتر و پُر‌آب تر سيستان در خاک کشور افغانستان قرار دارد و بخش کوچکي از ان در خاك كشور پاكستان است، بخشي نيز در خاك كشور ايران كنوني واقع شده كه مساحتي برابر 36000 كيلومتر مربع دارد. دشت سيستان از نظر ويژگيهاي زمين شناسي مجموعه‌اي از دلتاهايي است كه طي هزاره‌ها از تغيير بستر و مسير رود هيرمند به وجود آمده و از دو قسمت عمده ي شمالي و جنوبي تشكيل شده است. سيستان از شرق و شمال شرقي به رشته‌كو‌هاي بابا و سليمان در افغانستان مركزي، از شمال به خراسان بزرگ، از جنوب به بلوچستان و كوه‌هاي ملك سياه و از غرب به كوير لوت،‌كرمان و قسمت‌هايي از خراسان محدود مي‌شود و در مجموع از نظرجغرافيايي و اقليمي با جنوب خراسان بسيار مشابه است.

جغرافیای سیستان


پديده‌هاي جغرافيايي و طبيعي سيستان عبارت است از :
1- دشت و كوير
2- آبرفت (دلتاها و تراسها)
3- رود و درياچه
4- پوشش گياهي اندك و نيزار.
مهمترين و پر آب ترين رود جنوب شرقي فلات ايران، به نام هيرمند، در سيستان جاري است كه طولش برابر 1200 كيلومتر است و از ارتفاعات افغانستان مركزي سرچشمه مي‌گيرد.از عوامل عمده ي زيست محيطي سيستان تغيير بستر و مسير هيرمند و تشكيل دلتاها در طول تاريخ اين منطقه است كه نقش بسيار تعيين‌كننده‌اي در شكل‌گيري و ويژگيهاي تمدني و اقتصاد مبتني بر كشاورزي دشت سيستان داشته و دارد.
از ديگر رودهاي سيستان بايد به فراه‌رود، هاروت رود، سنارود،‌شلارود و رودبيابان اشاره كرد؛ اين سه رود آخري خود شاخه‌هايي از هيرمند هستند. رود هيرمند در بخش كوهك به سه شعبه ي اصلي تقسيم مي شود:



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:زمینه جغرافیایی سیستان, جغرافیایی سیستان,سیستان,زابل, :: 10:1 :: توسط : مهدی بزی الری

نقش تاريخي و فرهنگي سيستان در جهان ايراني، نقشي بسيار قابل توجه و مطالعه است. سيستان در گذشته‌هاي دور مركز تلافي و محل باليدن فرهنگها و تمدنهاي بزرگ چندي بوده است.سيستان همواره سرزميني ايراني بوده كه فرهنگ ايراني به تمام معنا در آن جريان داشته است. فرهنگها و تمدنهاي بومي و محلي سيستان هيچ گاه منفك و مستقل و مجزا از پيكره ي اصلي فرهنگ ايراني ديگر بخش‌هاي ايراني نبوده است و چه بسا سيستان خود در تاريخ و فرهنگ ايران هر يك چندي پرچمدار و پيشتاز بوده است، چه پيش از اسلام كه بخش اساسي اساطير ايراني و حماسه ي ملي ايران پيوسته و وابسته به سرزمين سيستان بوده است و چه پس از اسلام كه فرهنگ غني ايران دوران اسلامي نخست در سيستان زير لواي قدرت صفاريان به يك نوع استقلال فرهنگي و سياسي از سلطه ي خلفاي بغداد دست يافت،‌نام سيستان همچنان پر آواز بوده است.
سيستان در تاريخ ايران نخست از آن نظر اهميت دارد كه مهد اساطير قومي و تاريخي ماست. رستم،‌ ابر پهلوان اساطير ايراني، آن نمونه ي انسان آرماني و كامل در حماسه ي ملي ايران، خود سيستاني است. بخش عمده ي شاهنامه ي فردوسي شرح مردانگيها، پهلوانيها و قهرمانيهاي تهمتن رستم زابلي است كه بر ضد نيروهاي اهريمني مبارزه مي‌كند و مبشر خدا پرستي،راستي و درستي است. زادگاه رستم، سيستان جايگاه و مكان يك رشته از اساسي‌ترين و حساس‌ترين رويدادهاي شاهنامه است.سيستان و يل آن در بخش عمده ي حيات فرهنگي و معنوي ايرانيان همواره حضور دائمي داشته و دارند.
فرهنگها و تمدنهاي كهن پيش از تاريخي سيستان نشان دهنده ي دست يابي ساكنان اين گوشه از فلات ايران در هزاران سال پيش به نوع متكاملي از زندگي شهر نشيني است،تا آنجايي كه كاوشهاي باستان شناسي تا كنون نشان داده است از سده هاي پاياني هزاره ي چهارم پيش از ميلاد شهرنشيني پيشرفته‌اي در نزديكي شهر زابل امروزي شكل گرفته است. اين پايگاه تمدني را اكنون با نام شهر سوخته مي‌شناسيم. كهن‌ترين لايه ي تمدن شهر سوخته يعني لايه 10 از دوره ي 4 مربوط به 3200 سال پيش از ميلاد مسيح است.



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:تاریخ سیستان,جایگاه تاریخ سیستان,سیستان,زابل, :: 9:59 :: توسط : مهدی بزی الری

سيستان در دانش باستان شناسي از جايگاه والايي برخوردار است، امروزه نيك مي‌دانيم كه سيستان در دورانهاي پيش از تاريخي و تاريخي به منزله ي پلي ميان تمدنهاي شرق و غرب فلات ايران عمل مي‌كرده است. اما تمدنها و فرهنگهاي باستاني مستقر در سيستان و هويت تاريخي آنها تا مدتها از چشم باستان شناسان پنهان مانده بود.دورافتادگي نسبي و صعوبت و دشواري اوضاع جغرافيايي، به ويژه سختي زيست محيطي امروز سيستان اين انديشه را قوت داده بود كه در عهد باستان نيز اوضاع چنين بوده و اينجا همواره سرزميني خشك و كم حاصل و مالاً به دور از مدنيت بوده است. پژوهشها و كاوشهاي باستان شناسي درست خلاف اين تصوير را ثابت كرد. اينك در پرتو و يافته‌هاي دانش باستان شناسي معلوم شده كه سيستان در ادوار باستاني يك مركز بزرگ و مهم تمدني در نيمه ي شرقي و جنوب شرقي فلات ايران بوده است. كه از يك سوي با تمدنهاي شمال شرقي فلات ايران و تمدنهاي شمال غربي شبه قاره ي هند و ازسوي ديگر با تمدنهاي مركزي فلات ايران و تمدنهاي ميانرودان باستاني درارتباط تنگاتنگ فرهنگي و بازرگاني بوده است.
نخستين بررسي‌هاي باستان شناسي به معني دقيق آن تنها در آغاز سده ي بيستم ميلادي در سيستان شروع شد.

باستان شناسی سیستان


محققان و باستان شناسان معروفي چون سرپرستي سايكس، جي، پي، تيت و اورل اشتين انگليسي و ارنست اميل هرتسفلد آلماني در سيستان گشت و گذار مطالعاتي انجام دادند.
اورل اشتين درسال‌هاي 15- 1916 و هرتسفلد در ماه ژانويه سال 1925 ميلادي سيستان را مورد مطالعه جدي و دقيق قراردادند.



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:باستان شناسی,سیستان,زابل, :: 9:55 :: توسط : مهدی بزی الری

وجود حکومت سیستان و شهرت دلاوری عیاران، پایگاه انقلاب خیزی بود که می توانست در آینده برای محمود گرفتاری ایجاد کند. از این روی با سپاهی بزرگ و تجهیزات کامل به سیستان حمله کرد و خلف بن احمد آخرین امیر صفاری را دستگیر و به خراسان تبعید نمود و سلسله صفاری در سل 393 هجری منقرض شد. سلطان محمود غزنوی ناجوانمردانه و با حیله در میان عیاران سیستان به صورت ناشناس نفوذ می کرد و آنها را شناسایی می نمود و بدین وسیله بسیاری از این شیر مردان مدافع ایران عزیز را از بین برد.


خواب و عیاران
این جوانمردان خانه به دوش، پشت به زمین می خوابیدند و دست راست مچ کرده و میانگین ساعد را بر روی پیشانی می نهادند تا بیننده نتواند مطوئن شود که طرف خواب است یا خود را به خواب زده است و برای محصول اطمینان می بایستی به کاوش بپردازد و در این حالت عیار بیدار می گردید. شگرد دیگر عیاران خواب ایستاده و خواب در حرکت بوده است. عیاران در عملیات شبانه گاهی تا فرا رسیدن فرصت مناسب برای حمله در گوشه ای ایستاده و پنجه ی خود را میان چهل تار کمربند خویش نموده و از خوابی کوتاه و شیرین بهره می جستند.


همچنین وقتی عیاری ناگریز بود مسافتی دراز از راههای کم تردد طی کند، پرده ی شال خود را بر روی شانه نهاده و ضمن تکیه دادن سرخود بر پرده ی شال در حین راه رفتن، حالتی ما بین خواب و بیداری داشته اند.
بی جهت نیست که خلیفه المعتصم درباره یعقوب گفته است : مگر این مرد در خانه زین متولد شده است، او کی استراحت می کند ؟ چه موقع غذا می خورد ؟ و...

شعار عیاران سیستان
«تا دشمن در این سرزمین لانه دارد، شمشیر دلاوران به نیام نیارامد»

صفات عیاران سیستان
صفات عیاران، دلیری، شجاعت، صبوری، راستی، یاری به درماندگان، تحمل سختی ها، عفت، فداکاری، بی نیازی، بخشندگی، وفای به عهد و سرانجام دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان بود. عیار می بایست عمل و گفتارش یکی باشد، شرط عیاری فقط داشتن زور بازو نبود، بلکه عیار، در پیکارها از ذکاوت و هوشیاری مدد می گرفت.


از صفات بارز عیاران رازداری بود، به طوری که اسرار مردمان ظاهر نکند «عمر و وراق» در شعری آنان را حریص در جنگاوری، فرمانبردار، شیرانی مهاجم، جوشن به تن و نیزه به کف توصیف می نماید.
عیاران در اسب سواری، تیراندازی، کمند افکنی، زنجیر گسلی، نقیب زنی ماهر بودند.


برخی از عیاران مشهور سیستان



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:عیاری,عیاران در سیستان,سیستان,زابل, :: 10:57 :: توسط : مهدی بزی الری

عقوب لیث هرگز اجازه نمی داد که سربازانش در شهر پراکنده باشند یا با مردم مناسباتی پیدا نمایند و اصولاً فرصت آسودگی و آسایش و عیش و نوش برای آنان نمی گذاشت و همۀ سرداران سپاه خود را نیز چنین عادت داده بود و اگر کسی خلاف می کرد، به سختی او را مجازات می داد. گفته شده است که روزی به خضراء کوشک (محلی بلند در قصر سلطنتی، ظاهراً سبز میدان کاخ) نشسته بود، مردی بدید به سرِ کوی «سینک» (محله ای که برابر کاخ یعقوبی قرار داشت) مشسته و سر بر زانو نهاده اندیشه کرد که آن مرد را غمی است. بلافاصله دربانی را بفرستاد تا آن مرد را پیش او آرد. حاجب آن مرد را بیاورد. مرد گفت: ای ملک، حال من صعب تر از آن است که برتوانم گفت: سرهنگی از آن مَلِک هر شب یا هر دو شب (یعنی یک شب در میان) بر دختر من فرود آید از بام- بی خواست من- و ناجوانمردی همی کند، و مرا با او مطابقت نیست (یعنی نمی توانم با او درافتم)، گفت: لا حول و لا قوه الا بالله، چرا مرا نگفتی؟ برو به خانه شو (برو). او چون بیاید، اینجا آی. سپس اضافه کرد: «در پای کوشک خضرا، در آن لحظه، مردی خواهی دید با سپر و شمشیر، با تو بیاید و انصاف تو بستاند، چندان که خدای فرمودست ناحفاظان را.» مرد برفت، آن شب نیامد، دیگر شب آمد، مردی با سپر و شمشیر آنجا بود، با او برفت و به سرای او شد، و آن سرهنگ اندر سرای آن مرد بود، شمشیر را بلند کرد و بر فرقِ او کوفت چنانکه او را به دو نیم کرد، و گفت: «چراغی بفروز»... چون چراغ روشن شد، گفت: آبم ده ... آب گرفت و بخورد، سپس گفت: نان آور... نان نیز بخورد. پدر دختر به مرد نگریست، متوجه شد که خود یعقوب است که برای انتقام به همراه او آمده است. پس یعقوب آن مرد را گفت: «بالله العظیم که از آن- لحظه که با من این سخن بگفتی، من نان و آب نخوردم و با خدای تعالی نذر کرده بودم که هیچ نخورم تا خیال تو را از این ناراحتی آسایش دهم. مرد گفت: اکنون این را چه کنم؟ (اشاره به جسد سرهنگ کرد). گفت: برگیر او را. مرد برگرفت و بیرون آورد. یعقوب گفت: ببر تا به لب پارگین (خندق) بینداز. مرد، جسد را همان شبانه به دوش گرفت و با یعقوب همراه برد و در خندق انداخت. یعقوب گفت: تو اکنون باز گرد. بامداد فرمود که منادی کنید که «هر که خواهد سزای ناحفاظان ببیند به لب پارگین شود و آن مرد را نگاه کند.

نقل از کتاب: یعقوب لیث- صص 286-289


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:یعقوب لیث صفاری,سیستان,زابل, :: 10:28 :: توسط : مهدی بزی الری

امیر تیمور جهانگشا هنگامی که به سیستان می رسد دربارۀ قضیۀ دیدار خود با «امیر گرشاسب» فرمانروای زابلستان چنین می گوید:من کنار دریای هامون توقف کردم و تصمیم گرفتم که یک ایلچی نزد امیر زابلستان بفرستم و به او بگویم که من برای جنگ نیامده ام و قصدی جز تفریح ندارم. نام فرمانروای زابلستان، امیر گرشاسب بود و می گفتند که یکصد سال از عمرش می گذرد. ایلچی می رفت و مراجعت کرد و گفت: ای امیر تیمور، گرشاسب می گوید که اگر قصد جنگ نداری و به مهمانی آمده ای، قدمت مبارک باشد لیکن اگر برای جنگ آمده باشی برای کارزار آماده هستیم. من برای اینکه نشان بدهم که برای جنگ نیامده ام، هدایایی جهت گرشاسب فرستادم و آنگاه خبر دادند که امیر زابلستان به استقبال من می آید. من چشم به راه دوخته بودم که سواران امیر گرشاسب را ببینم ولی حیرت زده مشاهده کردم که یک عده گاو سوار از دور می آیند. گاوها مثل اسب چهار نعل حرکت می کردند و گاوسواران به سرعت به ما نزدیک شدند، من تا آن روز قشون گاو سوار ندیده بودم. وقتی گاوها نزدیک گردیدند، مشاهده کردم به قدری قوی و بلند هستند که انسان از مشاهده آنها دچار شگفتی می شود.پیرمردی ریش سفید و بلندی داشت و معلوم بود که برتر از سایرین می باشد از گاو فرود آمد و دست را بالای چشم نهاد که بتواند اطراف را ببیند و با صدایی بلند بانگ زد: من گرشاسب از نوادۀ گودرز سالار زابلستان هستم... امیر تیمور کیست؟بعد از فرود آمدن آن پیرمرد تمام کسانی که سوار گاوها بودند فرود آمدند و آنهایی که پیرامون من قرار داشتند از فرط تعجب انگشت به دهان بردند... همه ریش های بلند داشتند با این تفاوت که ریش بلند بعضی از آنها سفید بود و بعضی سیاه و برخی خاکستری. لباس آنها جامه ای بلند بود و یک طرف دامان جامه را روی شانه چپ انداخته بودند. وقتی گرشاسب- سالار زابلستان نزدیک من شد، من چند قدمی به سوی او رفتم و گفتم: ای سالار زابلستان من فقط برای دیدن کشور تو اینجا آمده ام و قصد جنگ ندارم امیر گرشاسب گفت: قدمت مبارک باد و بیا تا تو را به خانه خود ببرم. گفتم: ای امیر زابلستان شماره همراهان من زیاد است و ما سه هزار نفر هستیم و اگر به خانه تو بیایم، تولید مزاحمت خواهیم کرد. گرشاسب گفت: قشون تو سه روز مهمان من هستند و غذا را به اردوگاه آنها می آوردند ولی تو باید در خانه من سکونت کنی و آنجا غذا بخوری و بخوابی. گرشاسب و همراهانش سوار بر گاوها شدند و من با عده ای از سواران خود بر پشت اسب براه افتادم و در حالی که می تاختیم از دریای هامون به سوی شهر رفتیم....

به نقل از کتاب: منم تیمور جهانگشاه صص 90-91


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:امیر تیمور, امیر گرشاسپ,گاو سواران سیستانی,سیستان,زابل, :: 10:23 :: توسط : مهدی بزی الری
درباره وبلاگ
به نام ایزد دانا و توانا باسلام و درود فراوان این وبلاگ در نظر دارد سیستان باستانی را با تاریخی سراسر افتخار و حماسه در حد توان حداقل به فرزندان این سرزمین بیشتر معرفی کند تا همان گونه که این سرزمین به فرزندان برومندش مباهات میکند مردمش نیز به سرزمین مادریشان افتخار کنند. باشد که موجبات رضایت ایزد را فراهم کنیم.
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دستان سیستان و آدرس dastansistan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.